شکلات کاراملی🍫🍯P2
| Shadi
برین برای ادامه ی داستان..........
حالا که بی سر پناه بودم باید جایی رو برای خودم پیدا می کردم . تنها توی خیابون های شهر قدم میزدم . در جعبه رو باز کردم . شکلاتی توی دهانم گذاشتم . با تک تک زبانه های چشاییم مزه اش رو چشیدم . خیلی خوشمزه بود . شکلات و کارامل🍫🍫🍫🍯 به خودم قول دادم که روزی یک مغازه ی شکلات باز کنم.............
🍫🍯🍫🍯🍫🍯🍫🍯🍫🍯🍫🍯🍫🍯
شب ها توی پارک می خوابیدم و روز ها فقط قدم میزدم . بعد از ۳ ماه که خونه رو ترک کرده بودم هنوز جایی برای اقامت پیدا نکرده بودم . بعضی روز ها انقدر گرسنه می شدم که حتی کل جعبه ی شکلات هم مرا سیر نمی کرد . پول خیلی کمی داشتم و برای اقامت جمع کرده بودم . میخواستم ساعت ، گوشواره ، گردنبند و انگشترم را بفروشم تا پولی برای خرید خونه داشته باشم..........