شکلات کاراملی 🍫🍯
سلام به همه 👋🏻 نویسنده ی جدید هستم ⭐ پست معرفی پایین است اگر خواستید با من آشنا بشید ❤️ بفرمایین ادامه............
صدای خش خش برگ ها من رو به وجد می آورد . در حال قدم زدن چای می نوشیدم . چند روزی بود که نخوابیده بودم و درست استراحت نکرده بودم . چند روزی بود که فقط و فقط قدم میزدم و به صدای برگ ها گوش میکردم . ۴ روز بود که خونه را برای همیشه ترک کرده بودم . وقتی دیدم بعد از مرگ مامان همه سر ارث و میراث دعوا می کنند تصمیم گرفتم خودم را کنار بکشم . بهترین ارثی که از مامان میتونست به من برسه کارگاه بود . ولی متأسفانه اون رو برای خواهر بزرگم گذاشته بود . پس با خودم جعبه ی چوبی اش را آوردم . همیشه فقط به آنها نگاه میکردم و بعد در جعبه را باز میکردم و بو میکشدم ؛ ولی هیچوقت هیچ یک از آنها را نخوردم . همیشه محو زیبایی آنها میشدم . حالا که بی سر پناه بودم.....................
خوشتون اومد ؟؟؟ چون پارت اول بود کم بود ولی از پارت بعد بیشتر میشه . لایک و کامنت فراموش نشه ❤️